مهراد فرشته منمهراد فرشته من، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

عشق مامان سعیده

یه خبر جدید

سلام عزیزمممممممم دیروز یه نی نی توچولو به خانواده بابایی اضافه شد، یه پسمللللل اونم از نوع سحر خیزش ساعت 6 صبح بدنیا اومد. عمه جونت نی نی دار شد و شما پسر عمه دار شدی البته من نمیدونستم این خبر مهم رو تا اینکه ساعت 11 صبح مامان بابایی به گوشیم زنگ زد و من چون جلسه بودم متوجه نشدم ، وقتی گوشیمو دیدم بعد جلسه یه اس ام اس داشتم از باباجونت که نوشته بود زندایی به حمیده زنگ بزن با اینکه میدونستم همین روزا نی نی شون بدنیا میاد ولی خیلی هیجان زده شدم سریع با مامان بزرگت تماس گرفتم و تبریک گفتم ، اینم بگم مامانی که همش بغض تو گلوم بود دوست داشتم این خبر برا من بود و نی نی نازه من هم بدنیا میومد و دل همه رو میبرد ناناز مامان خیلی دوست دارمممممم...
28 دی 1391

حرفایه خودمونی

سلام مامان گلم، عزیزم تو تیکره نی نی سایت زده فقط 171 روز مونده بیای بغلم!!خداییش خیلی طولانیه یه مامان دوست داره نی نیشو زودی بغل کنه، بابایی منو نشونده جلو تی وی که برنامه نود ببینم میگه پسرم نود دوست داره میخاد ببینه اما من گفتم نی نی جونم اصلا نود خوشش نمیاد تازه به مامانیشم قول داده نبینه مامانی قربونت بره امروز حس کردم یه چیزی تو دلم تکون خورد یه چی مثله حباب کلی ذوق کردم به بابایی که گفتم کلی باهات صحبت کرد و قربون صدقت رفت. بابایی میگفت پسرم داره فوتبال بازی میکنه بابایی خیلی هواتو داره ها!!ظهری لبه تخت خوابیدم دیدم بابایی اومد کلی بالشت چید که یه موقع نی نی خوشمله چیزیش نشه ، اینا رو گفتم بدونی بابایی چقده دوست داره فکر کن...
19 دی 1391

صبحت بخیر نینی نازم

سلام مامانی،خوبی جیگرم دیشب یکم حالم خوب نبود زود خوابم برد به جاش صبح از ساعت8بیدار شدم، بابایی کلی نازت کرد کلی قربون صدقت رفت و اگه همیشه اینجوری باشه کلی لوس میشیااااا. ما خیلی دوست داریم زودتر بیای پیشمون و جمع دو نفرمونو سه نفره کنی ، اونم یه نفره سوم ناز و شیرین و تپلی البته زود نیا به موقع بیا باشه؟ تلویزیون برنامه کودک دست دستی رو داشت باهم نیگاه کردیم آخه خیلی قشنگه و فکر میکنم دوست داری شمام خب دیگه باید کم کم حاضر شیم بریم سره کار ،کلی فرار داریم امروز خب حرف آخر: عزیزم بدون مامانی خیلی دوست داره پس محکم به مامانی بچسب که نمیتونم یه لحظه دور باشم ازت ...
13 دی 1391

کارهایی که امروز با هم کردیم

سلام به نی نی نازم امروز بالاخره بعد از چند روز آنفولانزا حالم بهتر شد و باهم رفتیم سرکار،از ترسم که نکنه یه وقت یخ کنی کلی لباس پوشیده بودم که دیگه نمیتونستم تکون بخورم. دفتر خیلی شلوغ نبود تماس هایه عقب افتادمو گرفتم و بعدش برا دست گرمی یه مشاوره رفتیم که قرار شد فردا بیان برا نوشتن قرارداد.امرروز دوشنبه بود ،دوشنبه روز ورزش برا بابایی هست یادت نره عصر فوتسال میره شبم کههههههههه برنامه نود داره، راستی بابایی نود خیلی دوست داره عشقش عادل فردوسی پوره همش میگه پسر خالمهههههه الان ساعت یک نصفه شبه و بابا غرقه نوده مامانی تو نباید نود ببینیا من دوست ندارم ، برا 2-3ساعتی که 90 داره کلی برنامه ریزی میکنیم برا بازی هایه قشنگ باشه اینو...
12 دی 1391

سلام به نینیگولویه نازم،

سلام ناناز مامان ،ببخشید اسم نداری هنوز مامانی. آخه هنوز من و بابایی نمیدونیم دخملی یا پسمل ولی بدون چه دختر چه پسر عشق و زندگیه من و باباجونتی. بابایی هر روز باهات حرف میزنه ،همش بهت میگه پسره گلم ای بهش میگم هنوز نمیدونی پسره چرا هی صداش میکنی پسرم پسرم؟!!!! بالاخره اینو بگم که ماکلی ذوق داریم برا بغل کردن تو و لپتو کشیدن و یه عالمه بوس کردنت راستی خیلی وقته تو فکر یه وبلاگبودم برات عشقم که بعدا بیایم با هم خاطراتمونو بخونیم. راستی الان 14هفته و3روزه داری با من رشد میکنی و زندگی منو متحول کردی عزیز من،یادت نره توصیه همیشگیم محکم مامانیو بچسب و از مامان جدا نشو باشه عزیزم؟ ...
11 دی 1391
1